و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند، منت نهيم و آنان را پيشوايان مردم گردانيم و ايشان را وارث زمين كنيم.
با سلام و درود بر منجى عالم بشریت آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب بر حقش خورشید جماران، حضرت آیتالله العظمی امام خمینى(قدس سره شریف) و با درود و سلام بر رزمندگان اسلام و به امید پیروزى رزمندگان اسلام و با درود و سلام بیكران بر ملت جان بر كف و شهیدپرور به خصوص مردم شهیدپرور شهرستان دلیجان و با سلام و درود به ارواح پاك طیبه شهدا وصیت خود را آغاز مینمایم.
اى ملت شهیدپرور شهرستان دلیجان! البته من كوچكتر از آنى هستم که بخواهم خطابى به شما عزیزان داشته باشم ولى چند دقیقه وقت عزیزتان را میگیرم. اى عزیزان بدانید كه همه ما نزد پدران و مادرنمان امانتى هستیم و این امانت در آخر باید به صاحبش كه بزرگمرتبهای است، برگردد و اى مردم باید بدانید كه این چند روز زندگى اگر با دعا و نیایش و با انجام كارهاى صالح همراه باشد؛ سرشار از خوشبختى است و اگر كسى بخواهد در این چند روز زندگى در این دنیا فكر خوشگذرانی و عیاشى و دیگر كارها باشد، باید در جهان دیگر در بدترین بدبختیها غبطه بخورند. پس ما نباید این چند روز را كه باید كارهاى صالح انجام داد از كف بدهیم. اى مردم كمك به جبههها یادتان نرود و همچنین جبههها را خالى نگذارید و خواهران حجاب خود را حفظ كنید كه تیرى بزرگ است بر قلب دشمنان و برایم نماز شب اول قبر را بخوانید.
حال چند كلمهاى با همکلاسیهایم و رفیقان، بچهها؛ بچههایى كه ادامهدهنده راه شهیدان هستید. جبهههاى مدرسه و جبهههاى حق علیه باطل را فراموش نكنید و درسهایتان را به خوبى بخوانید و اسلحههاى شهیدان را روى زمین نگذارید. چند كلمه صحبت با پدر و مادرم: پدر جان و مادر جان و خواهر جان و برادرها! هیچ نگران نباشید این عاقبت همه ماهاست. ما همه هدیهاى هستیم به پدر و مادرمان و فقط كمك به جبهه را فراموش نكنید و سعى كنید همیشه به نمازهاى جماعت و به خصوص در نماز جمعه شركت كنید كه این نماز دشمنشکن جان دشمنان اسلام را میگیرد و پدر و مادر و خواهر و فامیلها براى من گریه نكنید چون من هدیهاى و امانتى بیش نبودم پیش شماها و سعى كنید نمازهایتان را اول وقت بخوانید. هر كس از من پولى طلبكار است نزد پدرم آن را دریافت كند. والسلام.
1. سوره قصص، 5.
نوجوان بسیجی شهید مهدی رجبی در بیستم فروردین 1351 در شهرستان دلیجان به دنیا آمد. پدرش در شهر به شغل مصالحفروشی ساختمان مشغول بود و از کسب حلال فرزندش را تغذیه کرد. دوران کودکی او همزمان بود با دو حادثه بزرگ در ایران پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی وقتی که جنگ شروع شد، او فقط 8 سال داشت و وقتی به شهادت رسید 15 ساله بود. آری میتوان در هر سنی سعادت یافت و از بهترینهای روزگار شد.
درس و مشق او تا دوم راهنمایی بیشتر ادامه نداشت و با اینکه از کودکی به ورزش فوتبال علاقه داشت درس و ورزش را رها کرد و با راهی شدن به مدرسه بزرگتری به نام مدرسه بسیج با چند روز آموزش او به دانشگاه انسانسازی راه یافت. با آن سن کم عازم جبهه شد. او اصحاب شهدا را در شهر درک کرده بود، در آرزوی شهادت سر از پا نمیشناخت. هر وقت کاری برای آشنایان یا دوستان انجام میداد، به جای دستمزد از آنها میخواست دعا کنند تا شهادت نصیبش شود. او اعتقاد داشت شهادت جان باختن نیست بلکه تجدید حیات است و پلی است برای زودتر رسیدن به خدا.
به جبهه که رفت در گشتهای شبانه به همراه بچههای بسیج و سپاه با آن سن کم تا صبح بیدار بود. انگار اصلاً خستگی را نمیشناخت تا این که روح بزرگش دیگر طاقت اسارت در جسم کوچکش را از دست داد. بعد از آن بود که به عنوان بسیجی گردن ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از لشکر 17 علی بن ابی طالب(علیهماالسلام) در اواسط خرداد 1366 در میعادگاه عاشقان شلمچه آسمانی شد و شهد شهادت نوشید. پیکر نوجوان بسیجی بر دستهای مردم قدرشناس دلیجان تشییع و در گلزار شهدای آن شهر به خاک سپرده شد.